مقدمه
این بر کریتوس، خدای جنگ، و پسر نوجوانش، آترئوس متمرکز است، که با درگیری راگناروک آینده روبرو هستند، به دلیل نتیجه کشتن کریتوس، خدای اسکاندیناوی، بالدور، در حالی که برای پایان دادن به سلطنت ظالمانه تلاش می کنند. اودین، پادشاه آسگارد و در حالی که بر روی آترئوس تمرکز می کند، که سعی می کند منشأ خود را کشف کند.
داستان اصلی
در میدگارد، سه سال پس از شروع Fimbulwinter، زمانی که کریتوس و آترئوس پس از شکار به خانه بازمیگشتند، فریا به آنها حمله کرد، که سپس کریتوس را کشت. هنگامی که این دو به خانه خود می رسند، فنریر، یکی از گرگ های آنها، در آستانه مرگ است. آترئوس قبل از اینکه از پدرش بخواهد که به او اجازه دهد برای گرگ غصه بخورد و دفن کند، یک شعار تدفین می خواند. کریتوس قبول کرد و در خانه به خواب رفت.
کریتوس در مورد همسر مورد علاقه خود، فی خواب می بیند، اما توسط میمیر، که نگران است از آنجایی که آترئوس از دفن فنریر به خانه بازنگشته است، از خواب بیدار می شود. کریتوس و میمیر در حین جستجوی پسرش مورد حمله خرسی به نام بیورن قرار می گیرند. کریتوس خرس را خفه میکند تا زمانی که شکل آن به آترئوس برمیگردد، که ناگهان قدرت خرس خود را از احساسات شدید خود توسعه میدهد. آترئوس و کریتوس در مورد قصد اولی برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد هویت “لوکی” خود قبل از بازگشت دوباره به خانه بحث می کنند.
در حالی که پدر و پسر هر دو در خواب هستند، ثور، خدای تندر، آنها را از خواب بیدار می کند و از کریتوس می خواهد که با او صحبت کند. اودین، پادشاه آسگارد، به زودی دنبال میشود و پیشنهادی به خدای جنگ میدهد: در ازای اینکه او و آترئوس با خدایان ایسیر دشمنی نکنند، اودین و ثور نیز برای حفظ صلح، همین کار را نمیکنند. پس از اینکه آنها فاش کردند که آترئوس مخفیانه در جستجوی تیر، خدای جنگ نوردیک ظاهراً مرده بوده است، و پس از اینکه میمیر اودین را تنبیه می کند، کریتوس با سردی این معامله را رد می کند. اودین به ثور اجازه می دهد تا به عنوان تلافی برای کشتن بالدور، مگنی و مودی به کریتوس حمله کند. کریتوس بر اثر ضربه به سر می میرد، اما توسط ثور زنده می شود، او بارها سعی می کند خشم کریتوس را از بین ببرد تا بتواند “شبح اسپارتا” را ببیند. هنگامی که ثور به «نقشههای» اودین برای آترئوس میبالد، کریتوس با تمام قدرت به ثور ضربه میزند و خدای راضی تندر میرود و ادعا میکند که «[من] تو را خواهم دید».
بروک و سیندری با کریتوس زخمی روبرو می شوند که از آنها برای بازگشت به خانه اش کمک می خواهد زیرا اودین هنوز با آترئوس و میمیر است. بروک با این نتیجه که چوب حفاظتی جادویی کریتوس شکسته است، به او، پسرش و پناهگاه سر در خانه سیندری پیشنهاد می کند. با بازگشت به خانه، کریتوس از اینکه آترئوس را سالم میبیند، آسوده میشود، اما از این که چطور پسر این حقیقت را پنهان کرده بود که خودش در حال تحقیق در مورد تیر و لوکی است، عصبانی میشود. با این حال، کریتوس با دیدن اینکه این مسیر به امنیت آترئوس کمک می کند، او را تا نقاشی دیواری Sköll و Hati’s Jötunn همراهی می کند، که در واقع یک اتاق مخفی در داخل دارد که سرنوشت واقعی دو گرگ غول پیکر را نشان می دهد. نقاشی دیواری و کاوشهای مخفی آترئوس به این نکته اشاره دارد که کریتوس، او و میمیر باید به Svartalfheim، قلمرو دورفها بروند تا تیر را که احتمالاً هنوز زنده است، آزاد کنند.
پس از اینکه سیندری سه نفر را به خانه خود در قلمرو بین قلمروها هدایت کرد، او، بروک و میمیر لامپ Bifröst خود را برای درب مسافرتی به عنوان یک راه جدید (و تنها راه) سفر قلمرو تغییر دادند. برادران هولدرا، پس از اطلاع از برنامههای این سه نفر برای اکتشاف سوارتالفهایم برای یافتن و آزاد کردن تیر، به آنها پیشنهاد میکنند که برای یافتن یک مقام دولتی و دورلین شورشی سابق به Nidavellr، پایتخت قلمرو، بروند. در قلمرو کوتولهها، پس از اینکه دورلین متوجه میشود که رفیق آبرومند سابقش و همسر کریتوس، فی، فوت کرده است، مخفیانه به آترئوس راهنمایی میکند تا تیر را پیدا کند. معلوم میشود که تیر زنده است، اما از سلامت روانی ضعیفی برخوردار است و پس از سالها شکنجه عهد کرده است که در برابر خشونت مبارزه کند. پس از اینکه کریتوس سر او فریاد می زند تا به گروه بپیوندد، تیر نه به عنوان یک سرباز بلکه حداقل به عنوان فردی که اطلاعات دارد همراهی می کند. همه به خانه سندری برمی گردند.
قسمت دوم
کریتوس و میمیر در مورد اینکه چگونه زمان در گذشته سادهتر بوده و چگونه یافتن تیر ممکن است اشتباه آترئوس بوده باشد ابراز تاسف میکنند. آترئوس و سیندری دزدکی از آنها دور می شوند تا به میدگارد بروند تا سعی کنند فریا را به خدمت بگیرند، علی رغم اعتراض های فریا. آترئوس ابتدا با یورمونگاندر برای جلوگیری از راگناروک مشورت میکند و از اینکه تنها پاسخی که دریافت میکند رفتن به «آیرونوود» است، که احتمالاً مکانی واقعی نیست، ناامید میشود. آترئوس با فریا ملاقات می کند و به او فاش می کند که او ممکن است آخرین غول باقی مانده باشد و اودین برای مدت کوتاهی از میدگارد دیدن کرده است. فریا از تگ کردن خودداری می کند و به آترئوس هشدار می دهد که دیگر به او نزدیک نشود. در حالی که آنها به خانه می روند، سیندری به آترئوس دلداری می دهد و درباره اینکه چگونه بروک واقعاً مرده بود و سیندری تا حدی او را زنده کرد، صحبت می کند. هر دو قول می دهند که در نهایت با بروک و کریتوس صادق تر باشند.
کریتوس، میمیر و تیر قصد داشتند از آلفهایم دیدن کنند تا ببینند زیارتگاه جوتون گروا چه رازهایی را میتواند در آنجا باز کند. آترئوس همراهی میکند و آنها با الفهای نور روبرو میشوند که کنترل نور آلفهایم و معبد آن را به دست گرفتند. به محض رسیدن به زیارتگاه گروآ، به یک سه نفر سرگرم کننده و یک تیر شوکه نشان داده می شود که گروا، جادوگر، در مورد پیشگویی راگناروک به اودین دروغ گفته است. به جای اینکه همه نه قلمرو با هم نابود شوند، یک “قهرمان” قلمروها را علیه آسگارد متحد می کند و تنها قلمرو ایسیر از طریق جنگ نابود می شود. تیر از این مکاشفه وحشت زده می شود و آنها به خانه باز می گردند.
تیر آترئوس را متقاعد می کند که شاید او “قهرمان” جوتنار است و کریتوس را عصبانی می کند. او که می بیند پدرش مشتاق نیست که آترئوس این قهرمان جنگ باشد، به اتاق جدید خود عقب نشینی می کند و ناگهان در آیرون وود که در یوتونهایم است از خواب بیدار می شود. آنگربودا، جوتون (همسن و سال او) که از سرنوشت او با لوکی آگاه است، به او نزدیک می شود و او را به آن سوی قلمرو غول پیکر نشان می دهد. در نهایت، آترئوس متوجه می شود که پدرش پیشگویی مرگ دارد، که تقریباً تمام ارواح جوتنار در مرمرها قرار داده شده اند تا اودین آنها را پیدا نکند و گریلا، مادربزرگ آنگربودا، برای لذت بردن از روح حیوانات استفاده کرده است. آترئوس و آنگربودا یک مار بی روح بزرگ را با آغشته کردن جوتون به نام “Jörmungandr” در آن زنده می کنند. مار با یک کلمه می رود. سپس این دو نوجوان با گریلا، که به آنگربودا به خاطر پیشگویی اش با لوکی طعنه می زند، می جنگند و اینکه چگونه او به مرگ فاربوتی (نام نورس کراتوس) بیشتر از او اهمیت می دهد. برای ایمنی مسابقه جوتنار، آنگربودا به آترئوس می گوید که در مورد سفرش به آیرون وود چیزی نگوید.
آنگربودا به آترئوس کمک می کند تا به خانه بازگردد، اما او به اشتباه به خانه خود در میدگارد فرستاده می شود. کریتوس نگران او را پیدا می کند و می پرسد که چرا برای دو روز گم شده است. اتحاد پرتنش آنها توسط Valkyrie Vanadis که به آنها حمله می کند کوتاه می شود. در طول نبرد، کریتوس فریا را در خود میشناسد و حواسش پرت میشود، به همین دلیل او موقتاً دست بالا را به دست میآورد. آترئوس سعی می کند با تبدیل شدن به یک خرس به پدرش کمک کند، اما در عوض او را از حمله به فریا، که خواستار همکاری موقت با کریتوس و میمیر در واناهیم است، باز می دارد تا بتواند از نفرین اودین رهایی یابد. بروک تگ می کند تا با یکی از دوستان قدیمی خود ملاقات کند. فریر، خدای صلح و برادر فریا، کوتوله را به دام می اندازد. فریا به او می گوید که آنها متحدان او هستند و او به سرعت از دشمنی با بروک، کریتوس و میمیر دست می کشد. بروک در اردوگاه فریر می ماند تا با کوتوله دیگری به نام لوندا ملاقات کند.
روح اسپارتا و فریا منبع نفرین او را پیدا می کنند که توسط اژدهای چند بعدی Niðhogg محافظت می شود. فریا سر او را از تن جدا می کند و در نهایت خود را از محدود شدن به قلمروهای نه گانه رها می کند. وقتی کریتوس از او میپرسد که بعداً بین آنها چه اتفاقی میافتد، او میگوید در حالی که همیشه از دست کریتوس به خاطر کشتن بالدور عصبانی خواهد بود، ادعای قصاص با شکست دادن اودین مهمتر است. خوشبختانه آشتی می کنند و متحد می شوند. او به زودی به اردوگاه فریر باز می گردد و با برادرش نیز آشتی می کند.
قسمت سوم
در بازگشت به خانه سیندری، کریتوس همچنان از آترئوس، که قبلاً به عنوان جاسوسی علیه اودین به آسگارد می رود، درخواست حقیقت می کند. میمیر، فریا، تیر، بروک و سیندری همگی او را از رفتن به اودین دلسرد می کنند، اما او فرار می کند. او چاورلی نادیده گرفته شده را در میدگارد پیدا می کند، مطمئن می شود که هنوز زنده است و وارد خانه زیر او می شود، جایی که هوگین در حال تماشای آن است. او آترئوس را به آسگارد می برد که با یک پناهنده میدگاردی به نام اسکولدر و خدای آینده نگری، هایمدال مواجه می شود. هایمدال با شک به آترئوس حمله می کند تا اینکه اودین و ثور مداخله می کنند. اودین او را در اطراف آسگارد نشان می دهد و اتاق مودی را به او پیشنهاد می کند. سپس از او کمک می خواهد تا یک متن خارجی را از یک نقاب اسرارآمیز (یا نقاب آفرینش) ترجمه کند، که ممکن است مجموعه وسیعی از دانش را در خود جای دهد. پس از خواندن آترئوس، اودین راز را کشف کرد و او و ثور را به ماسپلهایم میفرستد تا قطعه دیگری از ماسک را پیدا کنند.
آترئوس یک ثور نمکی را متقاعد میکند تا محاکمههای Surtr را کشف کند، در حالی که او یواشکی میرود تا پیشگویی مخفی پشت نقاشی دیواری جوتون سورت را پیدا کند. آنگربودا ظاهر می شود، اشاره می کند که غول آتش هنوز زنده است، و آنها با هم متوجه می شوند که در واقع، سوتر تنها در صورتی می تواند آسگارد را نابود کند که با معشوقش، سینمارا ترکیب شود. آترئوس به ثور برمی گردد و موفق می شود قطعه ماسک را بگیرد. آن دو به آسگارد باز می گردند.
کریتوس به قلمرو بین قلمروها بازگشته و قصد دارد در مورد سرنوشت اسطوره نورس، نورن ها مشورت کند. با میمیر و فریا، آنها به میدگارد سفر میکنند، جایی که نورنها قبل از اینکه اجازه دهند سه نفر با آنها مشورت کنند، با آنها بازی میکنند. در چاه اورو، نورن ها سه اطلاعات مهم را فاش می کنند. اولاً، کریتوس در نهایت خواهد مرد. ثانیاً هیچ سرنوشت از پیش تعیین شده ای برای همه وجود ندارد و همه پیشگویی ها پیش بینی هایی بر اساس هویت و اعمال افراد است. در نهایت، هایمدال قصد دارد آترئوس را بکشد. کریتوس، میمیر و فریا همگی از حرفهایشان ناراحت میشوند، اما کریتوس فقط به این فکر میکند که چگونه از پسرش دفاع کند. و او تنها با برنامه ریزی برای کشتن هایمدال می تواند این کار را انجام دهد.
پس از گفتن سفر برادران هولدرا به نورنها، بروک پیشنهاد میکند که برای غلبه بر توانایی هایمدال در پیشبینی، یک حلقه تکراری به نام Draupnir باید به نیزه Draupnir تغییر یابد که تکرارهای خود را به دستور منفجر میکند. کریتوس، میمیر، فریا و بروک به سوی سوارتالفهایم می روند تا با تنها موجودی که قادر به ساختن نیزه دراپنیر است ملاقات کنند: بانوی فورج. با این حال، در حالی که نیزه جعل می شود، بروک متوجه می شود که لیدی او را نمی بیند زیرا روح بازسازی شده او ناقص است. او متوجه می شود و از اینکه بداند واقعاً مرده است عصبانی می شود، اما کریتوس او را دلداری می دهد. اودین از خدای جنگ در قلمرو کوتوله ها دیدن می کند تا به او توهین کند. هنگامی که کریتوس به خانه سیندری باز می گردد، رویای خاطره دیگری از فی را می بیند و این بار با آترئوس نوزادی. کریتوس با رویاهای گذشته اش تسخیر شده است.
در آسگارد، آترئوس و ترود، دختر ثور، توسط اودین احضار می شوند. تمام پدر اعتراف می کند که تمام برنامه او این است که از ماسک استفاده کند تا زمانی که بمیرد به کجا خواهد رفت. سپس دو نفر را به اضافه هایمدال به هلهایم می فرستد. هایمدال آنها را برای ماموریت دیگری از اودین پشت سر می گذارد. آترئوس و ترود یک گرگ غول پیکر را پیدا می کنند و آن را رها می کنند و معتقدند که به ناحق اسیر شده است. با این حال، هایمدال آنها را به خاطر آن سرزنش میکند و نشان میدهد که به تازگی Garm را منتشر کردهاند، یک هل-هاند که شروع به پاره کردن تار و پود واقعیت میکند. آترئوس از اودین می خواهد که او را به میدگارد بازگرداند و دومی با ناراحتی درخواست او را انجام می دهد.
قسمت چهارم
آترئوس به خانه سیندری باز می گردد که به دلیل شکافی که توسط گارم ایجاد شده توسط هل واکرها وحشت زده می شود. پس از اینکه فریا و آترئوس آن را مهر و موم کردند، او دوباره با کریتوس متحد می شود. Ratatoskr به کریتوس و آترئوس به هلهایم دسترسی سفر می دهد. آنها گارم را شکار می کنند و گردن آن را می شکنند، اما گارم بلافاصله زنده می شود، زیرا هل-هوند غول پیکر روحی برای کشتن آنها ندارد. آترئوس متوجه میشود که روح فنریر در چاقوی او به دلیل شعار تشییع جنازهاش در ابتدای بازی محبوس است و با کمک کریتوس، روح فنریر به بدن گرم منتقل میشود. کریتوس که متوجه شد چه اتفاقی افتاده است، به فنریر دستور می دهد که به میدگارد بازگردد. پدر و پسر شروع به باز کردن رازهای خود می کنند، مانند سفر کریتوس دراپنیر اسپیر و آترئوس به ایرون وود، و قبل از بازگشت به خانه کاملا آشتی می کنند.
کریتوس، میمیر و آترئوس به زودی برای کمک به فریر و فریا به واناهیم می روند. اول، آنها به دنبال اسکول و هاتی می گردند که مفقود شده اند و آترئوس به آنها سیگنال می دهد که روز را به شب برگردانند تا همه بتوانند زمان را دوباره بگویند. ثانیاً کریتوس و میمیر با هایمدال روبرو می شوند که نمی پذیرد خدای جنگ به او رحم کند. کریتوس به طرز وحشیانه ای او را می کشد که باعث وحشت میمیر شد و آنها فریر را که مجروح شده و در کمین اینهرجار قرار می گیرد نجات می دهند. کریتوس شاخ هیمدال به نام جیالارهورن را می گیرد و شورشیان با سوار شدن به اسکیدبلادنیر فرار می کنند و بیرگیر آنها را ترک می کند تا گروه را از دست وایورن نجات دهد.
آترئوس در مورد ماسک اودین به گروه بازگشته به خانه می گوید و قصد دارد برای جمع آوری اطلاعات بیشتر به آسگارد بازگردد. کریتوس با اکراه می پذیرد. در آسگارد، آترئوس ترجمه خود را تصحیح می کند و این بار به جای رفتن به هلهایم، آخرین قطعه نقاب در واقع در نیفلهایم است. با کمک ترود، آترئوس ثور را در سالنی به نام بلک تاندر پیدا می کند و دومی دعوای باری را آغاز می کند. ترود ثور را به خاطر بازگشت مجدد به الکلیسم تنبیه می کند و آترئوس و ثور به قلمرو مه سفر می کنند.
در سفر آنها، ثور شروع به پیوند با آترئوس می کند، اما وقتی همسرش، سیف، به او هشدار می دهد که آترئوس، که مسئول مرگ مودی است، ممکن است در نهایت با مرگ ترود نیز درگیر شود، متوقف می شود. آترئوس با یک ماسک کامل، با کمک سیندری از ثور طفره می رود. آترئوس به خانه برمی گردد و ماسک را به همه افراد داخل خانه سیندری نشان می دهد. تیر اعلام می کند که آنها را به آسگارد می برد تا با اودین بجنگند و از ماسک به عنوان اهرم استفاده می کنند، اما بروک به نقشه او مشکوک است زیرا تیر هرگز یک بار هم نگفته است که در تمام این مدت راهی به آسگارد دارد. تیر عصبانی شده بروک را با چاقو می زند و معلوم می شود که اودین است. او فرار می کند و به کریتوس اعلان جنگ می کند. یک بروک در حال مرگ، سندری را به خاطر دروغ گفتن در مورد مرگش می بخشد، و دومی یک بروک مرده را از قلمرو بین قلمروها دور می کند.
کریتوس و آترئوس برای غصه خوردن به خانه واقعی خود می روند و کریتوس و میمیر به آرامی به آترئوس می گویند که به جای فرار از دست اشتباهاتش با آنها مقابله کند. آنها با یک سیندری عصبانی در مزرعه سابق او و بروک ملاقات می کنند و کوتوله به دوستی خود با آترئوس پایان می دهد. این سه نفر به فریا باز می گردند، که قصد دارد نه قلمرو را علیه آسگارد بسیج کند. کریتوس، آترئوس (و همچنین میمیر) توسط هیلدیسوینی به هلهایم برده شدند تا با هرسولگر ارتباط برقرار کنند و سپس به آنها وظیفه پیدا کردن Surtr را در Muspelheim می دهد. برای اینکه Surtr به نیروهای آنها بپیوندد، این سه نفر باید Sinmara را قربانی Surtr کنند. با این حال، با دیدن این که کریتوس Blades of Chaos هر دو از آتش اولیه ساخته شدهاند، به آنها میپیوندد و به جای معشوقهاش، Sinmara، با Blades’ Fire ترکیب میشود.
قسمت پنجم
این دو پدر و پسر دوباره با فریا در میدگارد جمع می شوند تا در مورد موفقیت خود صحبت کنند. فریا سپس به آنها میگوید که آخرین قسمت برنامهشان این است که یک ژنرال را منصوب کنند تا آنها را علیه راگناروک رهبری کند. او از کریتوس می خواهد که نقش را در نظر بگیرد و او برای استراحت به چادرش می رود. شبح اسپارتا دوباره رویای فی را می بیند که این بار در اوایل مرگ نهایی خود را آماده می کند. کریتوس این بار از رویا وحشت نمی کند و پیشنهاد فریا را می پذیرد که رهبر و ژنرال اصلی تمام نه قلمرو باشد.
در معبد تیر، او و فریا یک سخنرانی پرشور را قبل از دمیدن جیالارهورن ارائه میکنند و به تمام قلمروها اجازه دسترسی به آسگارد را میدهند. نیروهای آسگارد تلاش می کنند تا پیوند خود را با قلمروهای دیگر قطع کنند تا نیروهای کریتوس را نازک کنند و آترئوس و سیندری یک گذرگاه مخفی را در دیوار آسگارد باز می کنند. ترود تلاش می کند آترئوس را بکشد اما سیف و اسکولدر که متوجه می شوند اودین علاقه ای به نجات مردم خود ندارد متوقف می شود.
با ورود به شهر آسگارد، ثور با یورمونگاندر کوچکتر مبارزه می کند و با ضربه ای قدرتمند، درست قبل از اینکه با کریتوس مبارزه کند، او را به زمان بازمی گرداند. کریتوس پیروز می شود، رحم می کند و ثور را متقاعد می کند تا با اودین مبارزه کند. اودین به سرعت به صحنه می رسد و ثور را به خاطر تغییر سمت می کشد، درست قبل از ضربه زدن به Thrúd با Mjölnir. کریتوس، میمیر، آترئوس و سپس فریا در برابر Allfather قرار می گیرند. آترئوس نقاب خود را در اواسط نبرد از بین می برد و روح خود را به مرمر لاوفی که توسط آنگربودا داده شده بود می کشاند.
سیندری خشمگین سنگ مرمر را در هم می شکند و عملا اودین را می کشد و سوتر که اکنون “راگناروک” نامیده می شود، آماده سوزاندن نه قلمرو است. آنگربودا و فنریر که از قدرت گارم برخوردارند به کریتوس و بقیه کمک می کنند تا فرار کنند. فریر خود را قربانی می کند تا اطمینان حاصل کند که فریا به موقع به شکاف فنریر خواهد رسید. به همین دلیل، آسگارد اکنون در نهایت نابود شده است.
آترئوس بیهوش از خواب بیدار می شود و خداحافظی خود را با بازماندگان می فرستد. او دوباره با کریتوس و آنگربودا متحد می شود، که آنها را به آخرین معبد مخفی جوتون می برد: فیه. آترئوس اعتراف می کند که از این پس باید به تنهایی سفر کند تا بقیه جوتنار را پیدا کند و کریتوس غمگین از تصمیم او حمایت می کند. آترئوس و آنگربودا می روند. کریتوس متوجه می شود که عبادتگاه دیگری در پشت زیارتگاه فی وجود دارد: زیارتگاه او. او قرار است در نهایت به پدر محبوب نه قلمرو تبدیل شود. او که از این افشاگری شوکه شده است، از میمیر و فریا دعوت می کند تا به او در بازسازی قلمروهای پس از راگناروک کمک کنند. هر دو این پیشنهاد را می پذیرند و ماجراهای کریتوس، میمیر و فریا ادامه دارد.